۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

تزوجوا یا قوم فی کل صباح و مساء ولو بالما ان کنتم صادقین!

اول از همه بر اساس فتوای بجای دوست عزیز و گرامی مشتی کبیر، سلام!

قول داده بودم که در مورد کارگاه آموزشهای پیش از ازدواج بنویسم. اما اجازه بدید کمی هم به وقایع اخیر برسیم:

  1. رو شدن فجایع کمپ(بازداشتگاه) کهریزک و مسائلی که در موردش رو شد.شامل انواع و اقسام شکنجه های روحی و بدنی که به افراد وارد میشده و گویا خود جناب سردار رادان هم درش دخیل بودند. و در واقع زیر نظر خود ایشون تمامی کارها انجام میشده. در مورد این کمپ گفته میشه سوله ای بوده که درون آن را با کانتینر هایی پر کرده بودند. و در واقع این کانتینر ها همان سلولها بودند و بوی تعفن معتادین لاعلاج و کثافت و لجن حاصل از بازداشت دراز مدت و ادرار و مدفوع فضا را پر کرده بوده است.
  2. خبر بعدی مرتبط با مواردی است که مهدی کروبی در مورد وقایع زندان اوین و تجاوز به زندانیان منتشر کرد. در واقع نامه ای به اکبر هاشمی رفسنجانی بود. و یکی از کاربران بالاترین از آن به "آس رو کردن کروبی" یاد کرد. در این مورد محسن رضایی اعلام کرد، اگر این وقایع صحت داشته باشد باید عزای عمومی اعلان کرد. و این نامه تا چند روز تیتر اول خبرگزاری های رسمی جهان مثل CNNوBBC شد.
  3. خبر بعد سوتی اخبار 20و30 در مورد قتل ترانه موسوی، دختری که پس از تجاوز در زندان و بر اساس بعضی منابع، پارگی رحم و مقعد، جسد سوخته او در اطراف کرج پیدا شد، بود. در این خبر عنوان شد تنها سه ترانه موسوی در کشور وجود دارند. یکی دو ساله است. دیگری اصولا متولد پاریس و ساکن خارج از کشور است و نهایتا زنی چهل ساله که از دو سال پیش به کانادا مهاجرت کرده و باز نگشته است. دوستان موارد متعددی از سوتی! را در این خبر کشف فرمودند. ولی سوتی واقعی خبری از وبسایت ستایش فکر میکنم بود که از ترانه موسوی به عنوان دختر جوان نوازنده ابوا در کنسرت ویژه بانوان یاد کرده بود!
  4. و اعترافگیری ها، اعترافات ابطهی و صورت چروکیده و پژمرده او و همچنین چهره معصومانه کلوتید ریس تبعه فرانسه و استاد درس فرانسه دانشگاه صنعتی اصفهان.

دوستان عزیز

از اینکه همه اخبار این ماه مربوط به وقایع پس از انتخابات بود از همه شما عذر میخوام. دلیلش این بود که خبری مهمتر از اینها پیدا نکردم.


 


 

دیگه برسیم به کار خودمون:

این کارگاهها رو ما توی سه جلسه از ساعت 9 صبح تا 6 بعد از ظهر گذروندیم. کارگاهی که به نظر من کارگاه خیلی مفیدی بود و ناگفته های زیادی رو روشن کرد. البته در کنارش موارد جالبناک هم پیش میامد.

وقایع رو از زبان خودم مینویسم.

روز اول:

جلسه که شروع شد طرف در اومد گفت ساعتتون رو از هر دستی که هست در بیارید و به دست مقابل و برعکس ببندید! جل الخالق! این دیگه چه مسخره بازی ای هست؟ خلاصه اعتراضات و مسخره بازی ها بالا گرفت. تا اینکه نهایتا همه اینکار رو انجام دادند و آقای مشاور اعلان کرد در پایان روز سوم شان نزول این عمل رو بهتون میگم. واقعا وضع اسفناکی بود. بکلی این ساعت شده بود مامور سلب آسایشم. بطوری که نمیتونستم حواسم رو براحتی متمرکز کنم.

معارفه شروع شد. به نحوی که هر کس باید بلند میشد، اسمش، سنش، تحصیلاتش، شغلش، احساسش از بودن در این کارگاه، انتظارش از این کارگاه، جمله ای با ازدواج و همینطور رمز ورود! رو میگفت و مینشست. حالا این رمز ورود چی بود." من میخواهم ازدواج کنم"!. دیگه بماند که صدای خیلیها رو حتی گوش خودشون هم در زمان گفتن رمز عبور نمیشنید و دوستانی که با جبینی خیس عرق جمله رو عنوان میکردند و دوستانی مثل من که با پرروی تمام مثل خودم! جمله رو میگفتند!

خلاصه داشت جالب میشد. رسیدیم به اینکه میخوایم در این سه روز به چه نامی نامیده بشیم. بعضیحا اسم اصلی رو میگفتن. بعضی ها هم اسامی دلخواهشون رو. جالبیش این بود که شما باید اسم خودش و تمامی افراد پیش از خودش را میگفت. بیچاره من که ته صف بودم!

و قوانین:

  1. رازداری(یاد هری پاتر افتادم!)
  2. احترام به روشهای دیگران
  3. ضرورت استفاده از ضمیر من( من اینطور فکر میکنم یا به نظر من بجای تعمیم دادن موضوعی به عموم)
  4. مشارکت در فعالیتهای گروه

    تبصره: حق رد مشارکت!

  5. هیچ سوالی بیمعنی نیست. هر زمان ایجاد شد پرسیده شود.
  6. حتی الامکان بدون پیشفرض و پیشداوری وارد دوره شویم
  7. ضرورت وقت شناسی

    تبصره: در اوقات تنفس هم وقت شناس باشیم و سر وقت تنفس داشته باشیم

و این هم اولین فعالیت گروه:

به پنج گروه کوچک تقسیم شدیم و به سوالات زیر پاسخ دادیم:

  1. ویژگی های یک ازدواج موقت

    اهم ببخشید

    موفق!

  2. عوارض ازدواج ناموفق
  3. ضرورت آموزش پیش از ازدواج و چرایی آن

این اولین فعالیت گروه ما بود. فکر میکنم.


 

از اونجایی که فکر میکنم خیلی از مسائل تا درونش شرکت نداشته باشید برای شما جذابیتی نداره. یکسری موارد رو سانسور میکنم و فقط به بازیها و اهدافشون میپردازم. و البته وقایع اتفاقیه این بازیها.

بازی1:

محمود به جلوی رستورانی میرسد. جمعیتی از رستوران خارج میشوند. محمد ابتدا به آنها اجازه خروج میدهد و بعد وارد رستوران میشود. از پیشخدمت رستوران یک میز درخواست میکند. که پس از راهنمایی پیشخدمت پشت میز مورد نظر مینشیند و انتظار نامزدش را میکشد. زمانی که نامزدش میرسد؛ بلند میشود، پالتوی او را میگیرد و آویزان میکند. صندلی را برایش نگه میدارد تا او بنشیند و بعد روبروی او مینشیند.

در مورد این بازی به موارد مشاهده شده در این فرد پاسخ بدید. اگر کموردی را کاملا در او مشاهده کردید نمره 3، اگر تا حدی مشاهده کردید نمره 2 و اگر اصلا مشاهده نکردید نمره صفر بدید و در مواردی که نمیتونید اظهار نظر کنید نمره صفر بدید:

  1. باهوش
  2. مهربان
  3. مودب
  4. برونگرا
  5. پر جرات
  6. با کفایت
  7. جذاب
  8. جدی

برای خودتون جواب بدید هدفش رو بگم.

این هم نتیجه خودم به ترتیب( از راست به چپ):

2.3.3.0.2.0.3.2

خوب حالا جواب:

این بازی به تست اثر هاله ای معروف هست. بطوریکه وقتی یک ویژگی در خود ما وجود داشته باشه، حالا خوب یا بد، اون رو در ذهنمون برجسته تر میکنیم و در رفتار افراد بهشون نسبت میدیم.


 

بازی بعدی که خیلی هم جالب بود شبیه ساز جلسه خواستگاری بود که یکی از دخترا و یکی از پسرا اجرا کردند.

بازی 2:

به این صورت که دختر و پسری رو روبروی هم مینشونیم و بصورت سوری پسر از دختر خواستگاری میکنه. و دختر هم باز بصورت سوری! قبول میکنه.

و بعد در مرحله بعد که مثلا چند روز بعد هست در مورد مسئله ای بجهت آشنایی صحبت میکنند.


 

مورد ما که خیلی باحال بود. آخر خنده. اول که دختر خانم محترم دیر سر قرا اومد! بعدش هم که پسره با کلی جون کندن! خواستگاری کرد. با گفتن جملاتی چون: جون من؟، جدی میگی؟، مسخره ام کردی حتما، و از اینمسائل پسره رو به خاک و خون کشید. بدبخت پسره!(یعنی واقعیش هم همینطوره!؟!؟!؟)

توی جلسه بعد که چند روز بعد برگزار شد. دختر محترم نه گذاشت و نه برداشت. گفت من چون کارای عام المنفعه و خیریه و اینطور مسائل زیاد دارم شاید یه روز اومدی خونه ناهار نداشتیم! حتی من هم نبودم! چیکار میکنی. و به این طریق دهن بدبخت پسره یه دور آسفالت شد که هیچ روکش هم شد! هر چند با آسودگی خاطر قبول کرد و دختر محترم هم در ذهن خودش گفت:(عجب خری گیر آوردم، خدای سواریه!!!)


 

بعد از این بازی مشاور محترم اینطور تکنیکهای پرسش در دوران آشنایی را تشریح کرد:

  1. بیان اطلاعات موگرافیک(خود افشا سازی)
  2. بیان برنامه روزانه،....
  3. بیان احساسات و تقاضای بازخورد


 

در اینجا به عشق رسیدیم. در این مرحله در همن ابتدای کار سولاتی ناک اوت کننده پرسیده شد، که دوتای اونها به شرح زیر هست:

کیا عاشق شدند؟!؟!؟

که افراد باید دستهاشون رو بالا میبردند. جالب اینکه اغلب دستها بالا رفت!

و سوال دوم در رابطه با بیان تجربیات عشقی!، که بعضیها جواب دادند.( چه پر جرات).منم گفتم. البته در مورد یه جریان دیگه. که به این جریان تعمیمش دادم! به نوعی هم نظرم رو گفتم و هم پیچوندم!


 

روز دوم:

در نهایت بر اساس نظریه اشترنبرگ متوجه شدیم:

عشق سه مولفه دارد:

  1. میل( عواطف، احساسات و بعد هیجانی)

    مثل دلتنگیها و شادی ها و هیجانات

  2. صمیمیت

    مثل بوسه های عاشقانه و غیر عاشقانه!، لبخند، نوازش، اشک، هدیه روز تولد

  3. تعهد(حوزه عقل و منطق)

    مثل فدا شدن، از خود گذشتگی، سوختن

و در نهایت اینکه این مثلث عشقی چرخه ای دایمی و فزاینده دارد که از میل شروع میشود. و اینکه عشق حتما وجود دارد. البته ممکن است قوی یا ضعیف باشد.

بازی 3:

یک کاغذ A4 را از وسط تا کنید.

دنیای خودتان را در یک نصفه بکشید.

چیزایی که من کشیدم اینها بود:

دو تا کامپیوتر که شبکه شدند و در نهایت به اینترنت متصل شده اند. طبیعت. خانه نماد خانواده. کتابی که از اطراف آن شعاع نور بیرون زده و نماد دیانت الهی هست. نماد صلح در بالای اون کتاب که نماد صلح بنا شده بر پایه مذهب هست.یک حباب تفکر به عنوان نماد آمال و آرزوهامو یک لوگو که نمیخوام در موردش توضیح بدم. محرمانه هست.

و الآن دنیای همسر مورد علاقه تان را در طرف دیگر طراحی کنید.

و چیزهایی که من کشیدم اینها بود:

همون کتاب و نماد صلح، طبیعت، خانه، آینه نماد زیبایی و در نهایت یه فلش که به نیمه دیگه کاغذ اشاره میکنه!

و در نهایت کشیدن دنیای مشترک.

چیزایی که من کشیدم اینها بودند:

طبیعت، کتاب، نماد صلح، خانه و کیک تولد به نماد عشق و محبت متقابل.


 


 

و حالا وقت بررسی موارد هست:

در دنیای مشترک این مسائل میتونه وجود داشته باشه:

اجتماع دنیای من و طرف من

اشتراک دنیای من و اون

چیزی کاملا جداگانه.


 

بازی4.

بالای کاغذی بنویسید "خانه".

اولین خونه ای رو که درش زندگی کردید رو به یاد بیارید. چه چیزهایی شما رو به یاد اون خونه میاندازه؟ بنویسید.


 

و اینها جوابهای من بود:

بابا بزرگ، دایی،خرمالو، خر زهره، حوض، تراس آبپاشی شده، گربه دایی و نو پنیری که بهش میداد، گربه ای که هرسال توی زیر زمینمون بچه میکرد. بالکن


 

حالا روی خونه رو خط بزنید و عشق رو بجای اون بنویسید. ببینین آیا این کلماتی که نوشتین آیا عشق ر به معنای اهم برای شما تداعی میکنه یا نه. بعد جوابتون رو به صورت کسری که تعداد کلمات مربوط به عشق در بالا باشه و تعداد کل کلمات مربوط به خونه در پایین بنویسید.

مال من شش به روی ده اومد.


 

و نتایج:

بر اساس نظریه فروید زندگی ما در دوران کودکی و کمتر از 5 سالگی رقم میخورد. بنابراین خونه کودکی ما اولین مظهر عشق ماشت.

به این صورت که:

الف(خانه کودکی)=ب(عشق)

الف= پ(هر چیز که باشد(محبت، ترس، علاقه، هرج و مرج و ...))

ب=پ


 

خوب برای امشب کافیه. بقیه بمونه واسه بعد. فعلا تا همینجا رو داشته باشید

دوستان اگر از مطالب استفاده ای نمیکنید یا خیلی خوشتون نیومده بگید که ادامه ندم و موضوع دیگه ای رو بنویسم.